رویداد۲۴ علیرضا نجفی: انقلاب سفید چهره ایران را به کلی تغییر داد و شیوه تولید محصولات کشاورزی را به نوعی تولید نیمه صنعتی تغییر داد. به لطف اصلاحات ارضی، بسیاری از دهقانان از روستاها به حومه شهرهای بزرگ رانده شدند. این گروه های پرجمعیت محل سکونت و سرپناه خود را از دست دادند و از مناطق مختلف به شهرهای بزرگ آمدند تا با کار مزدبگیر زندگی خود را تامین کنند.
این طبقات مستضعف اغلب از سبک زندگی طبقات بالا و خاندان سلطنتی ناراضی بودند و زندگی فقیرانه خود را با زیاده خواهی افسران عالی رتبه ارتش و خانواده سلطنتی مقایسه می کردند و به دلیل ریشه های فرهنگی و مذهبی خود می دیدند که حاکمان به عنوان ستمگران و خود مستضعفین. تصور غالب آن زمان این بود که تمام ثروت و رفاه متعلق به طبقات پایین در دست خانواده سلطنتی بود و صرف غذا، پوشاک و سرگرمی برای پادشاه و خانواده اش می شد.
سبک زندگی شاه که سبکی کاملاً غربی داشت با باورهای سنتی ایرانیان در تضاد بود و همین امر باعث تشابه مشکل فقر و سبک زندگی غربی در نگاه طبقات پایین جامعه شد. در تصویر آنها، شاه علاوه بر داشتن ثروت غیرقانونی، کافر و بیگانه نیز بود.
در واقع طبقات فقیر خود را هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فرهنگی در مقابل خانواده سلطنتی می دیدند. به همین دلیل است که انواع ایدئولوژی های چپ در دهه 40 و 50 در ایران گسترش یافت. این گفتمانها بر مشکل «استثمار کارگران و زیردستان توسط طبقات سرمایهدار» تأکید میکردند و طبقات استثمارگر را «بورژوازی» یا مالکان ابزار تولید و از طبقات ثروتمند و محروم «پرولتاریا» یا «پرولتاریا» یاد میکردند. کارگرانی که نیروی کار خود را می فروشند.
گفتمان چپ در این دو دهه سرنوشت ساز بیش از هر چیز بر دو مشکل تأکید داشت: استثمار طبقات کارگر توسط سرمایه داران و استعمار ایران توسط کشورهای غربی. در گفتمان چپ، موضوعاتی مانند استبداد سیاسی و آزادی های فردی تحت الشعاع این دو مفهوم قرار گرفت و جای خود را به نوعی غرب ستیزی داد.
اما درگیری با دین یکی از مضامین اصلی انواع سوسیالیسم است و طبیعتاً سوسیالیسم در جامعه مذهبی ایران بخت گسترش و قدرت یابی را نداشته است. البته این تناقض نیز بسیار مهم بود; همانطور که یرواند آبراهامیان در کتاب ایران بین دو انقلاب به این پرسش اصلی اشاره کرد، چگونه یک حزب ضد دین در کشوری با ساختار مذهبی هزاران یا چند صد ساله و دین رسمی آن اسلام میتواند. [حزب توده] در آن دوره توانست به بزرگترین و سازمان یافته ترین حزب ایران تبدیل شود.
با وجود این مهم، شرایط ایران فضا را برای تلفیق اسلام و سوسیالیسم مهیا کرد. ترکیبی که بیش از همه با نام دکتر علی شریعتی پیوند خورده است. به گزارش رویداد۲۴، شریعتی در سلسله سخنرانی های خود قرائتی سوسیالیستی از تشیع ارائه کرد و شخصیت های مقدس تاریخ اسلام را شبیه مبارزان انقلابی قرن بیستم کرد.
شریعتی برای اولین بار کلمه «پرولتاریا» را در قرآن جای «مستضعفین» کرد و سعی کرد این سوگیری چپ را از بین ببرد. او در این اثر تحت تأثیر فرانتس فانون ضد استعمارگر فرانسوی قرار گرفت.
فرانتس فانون با اشاره به سطر اول سرود انترناسیونال اول، کتاب خود را “جهنم روی زمین” نامیده است: “برخیز ای ملعون زمین.” شریعتی این کتاب را به فارسی ترجمه کرد و در سخنان خود با طبقات محروم از کلمه قرآنی مستضعفین که باری سوسیالیستی ـ مذهبی داشت استفاده کرد.
این کلمه در آیات پنجم و ششم سوره قس آمده است: «وصیت ما بر مستضعفان و پیشوایان و وارثان در زمین است». تفسیر این آیه بر اساس تفاسیر رسمی چنین است: «آیات قبل از این آیه از گستاخی و ظلم فرعون خبر می دهد. او برای تحکیم قدرت خود مردم مصر را تقسیم کرد و به دو دسته تقسیم کرد. او همه امکانات رفاهی و موقعیت های حساس را برای گروه هدف خود فراهم می کرد، در حالی که گروه دیگر که مهاجران بنی اسرائیل بودند، فقیر و محروم بودند و به کارهای سخت مشغول بودند.
به طور خلاصه، قرآن فرعون را «مفسد» می نامد. قرآن پس از توصیف مخاطبان دوره فرعون، آیه ای در مورد حکومت بر مظلومان می آورد، سپس داستان موسی و رویارویی او با فرعون و در نهایت «پیروزی حق بر باطل» را بیان می کند.
بنا به گزارش عباس امانت، مورخ برجسته ایرانی، «کلمه مصطفی در اوایل دهه پنجاه وارد فرهنگ لغت آیت الله خمینی شد و پس از آن بارها به کار رفت». این کلمه به نوعی نماد طبقاتی شد که برای فقرای شهری، مردم حلبی آباد و حاشیه نشینان استفاده می شد.
این کلمه برای توصیف وضعیت روستاییان و فقرا به کار می رفت که به دلیل سبک زندگی مجلل شاه و درباریانش کاملاً ناچیز می شد. یعنی طبقه ای که شامل کارگران ساختمانی بیکار، کارگران کارخانه ها و مغازه های کوچک، کارگران کم درآمد بازار، کارگران کم دستمزد و تعداد فزاینده ای از جوانان بیکار و…
علاوه بر افراد فقیر، این اصطلاح شامل بخشهای تا حدی مرفهتر اما ناراضیتر طبقه متوسط پایینتر نیز میشود: «دکانداران، معلمان مدارس دولتی، تکنسینها و کارمندان دولتی کم درآمد. به آیتالله خمینی بهعنوان پدری مینگریستند که آمده است تا آنها را نجات دهد، پناه دهد و دردشان را التیام دهد.»
امانت می نویسد: «مردان و زنان آسیب دیده از مساجد و دسته های عزاداری به این باور رسیدند که اسلام و به ویژه تشیع، شفای معجزه آسایی برای همه دردهای ایران است. از نظر آنها تشیع مجموعه ای از اعتقادات توحیدی، اعمال دینی و اصول اخلاقی نبود، بلکه بیش از هر چیز مذهب اعتراض به ظلم و استثمار و قدرت استبداد و متحدان جهانی آن بود. آیت الله خمینی انرژی این توده های آشفته را به سمت اهداف انقلابی خود هدایت کرد. او بارها با آنچه اسلام راستین می نامد اعلام همبستگی کرده و همواره گفته است که برای پیشبرد اهداف واقعی اسلام عزیز و خدمت به نیازمندان تلاش می کند.
در مقابل اصطلاح مستفین، کلمه قرآنی دیگری وارد گفتمان سیاسی شده است که قطب مخالف مستفین است: کلمه «طاغوت» که در سوره نساء آمده است و به کسانی اطلاق می شود که به بت پرستی و قیام در برابر خدا، اما غیرمستقیم اطلاق می شود. اشاره به همه گناهکاران و اشاره به جهنم است.
اما در مورد گروهی که از هیچ یک از این دو گروه نبودند، چطور؟ در مورد آنان که در سوره بقره به عنوان پذیرندگان ظلم طاغوت ها از آنها یاد شده است، واژه گستاخ به کار رفته است. به این ترتیب در دهه 1950 سه واژه برگرفته از قرآن با طنین سیاسی وارد گفتمان انقلابی شد و جای مفاهیم چپ را گرفت.
حضرت امام در اکثر سخنان خود از مستضعفین یاد می کردند و از حزب خود به عنوان حزب مستضعفین یاد می کردند. او در میان هوادارانش با الفاظی چون «امید ضعیفان» و «امام ضعیفان» خطاب می شد. از سوی دیگر لقب طاغوت برای اشاره به خاندان سلطنتی و دربار محمدرضا شاه به کار می رفت و بدین ترتیب انقلاب برای بسیاری نبرد بین مستضعفان و طاغوت ها بود و این دو مفهوم متافیزیکی در دو مفهوم متضاد متضاد متجلی شدند. شخصیت ها، یعنی شاه و امام.
تناقض مذکور حتی در ظاهر هر دو نیز مشهود بود. امانت در این باره در کتاب «تاریخ جدید ایران» نوشته است: «برای اکثر ایرانیان که دههها عمامهای در قدرت ندیده بودند، خمینی خاص به نظر میرسید. چهره غالباً اخمآلود، چشمان زیرک زیر جاذبهها و صدای یکنواخت اما موقر که در آن لهجه مناطق دورافتاده مرکز ایران با لهجه ملاهای عرب آمیخته شده بود، تصویر زاهدی را از قرون گذشته به یاد میآورد. بسیاری از هموطنان او از این غیرعادی هر دو وحشت زده و خوشحال شدند. غربی ها، بی باکی و تندخویی او در تضاد شدید با نظامی گری دوره پهلوی و به ویژه دربار سلطنتی محمدرضا شاه بود. او در عبای ساده اش بسیار معتبر به نظر می رسید – برخلاف ظاهر برجسته شاه در یونیفرم نظامی اش، پر از نشان ها و پرانتز.
نمادگرایی «مستضعفان علیه استبداد» در سال های پایانی حکومت پهلوی بسیار مؤثر بود. این همه نمادگرایی مردم را مجبور کرد که برای پیروزی انقلاب فداکاری نکنند. اهمیت «ضعیفان» در انقلاب ۵۷ به حدی بود که آیت الله خمینی پس از بازگشت به ایران و بهشت زهرا از آن استفاده کرد و اموال کشور را متعلق به آنان اعلام کرد.
علاوه بر این، یک ماه پس از انقلاب، دستور تأسیس بنیاد مصطفین را صادر کرد تا اموال و دارایی های مصادره شده از حکومت پهلوی را جمع آوری و آن دارایی ها را بین نیازمندان توزیع کند. اما سرنوشت انقلاب در سالهای بعد مسیر دیگری را طی کرد و ایران اکنون یکی از نابرابرترین کشورهای جهان است. هر چه از سال های اولیه انقلاب دورتر می شویم، اهمیت حکومت مستضعفانی که زمانی اربابان اصلی انقلاب به شمار می رفتند، کمتر می شود.